دبستان پسرانه مبین

آخرین مطالب

امکانات وب

آموزشگاه پسرانه مبین واحد های کار طرح آموزش آداب ومهارتهای زندگی اسلامی (طرح کرامت ) در سال تحصیلی 96- 95 اجرا خواهد شد ردیف اول دوم سوم چهارم پنجم ششم 1 به يادخدا، وفای به عهد خیر خواهی دور اندیشی آزادگی احترام به مظاهر ملی 2 تشکر ادب و مهر ورزی امانت داری عفو گذشت آبروداری مسئولیت پذیری 3 راست گویی احسان مسئولیت پذیری تفکر خلاق امر به معروف و نهی از منکر انس با قرآن 4 نظم صله رحم دوستی و گذشت اخلاق تفکر نقاد اختیار و آزادی 5 رعایت بهداشت فردی قانون مداری + نوشته شده در دوشنبه هفدهم آبان ۱۳۹۵ ساعت 11:24 توسط سلیمان زاده | دبستان پسرانه مبین ...ادامه مطلب

ما را در سایت دبستان پسرانه مبین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8mobin2807 بازدید : 1 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 14:32

جملات بسیار ارزشمند امام سجاد (ع)

دست نياز به سوي مردم دراز کردن، سبب ذلّت و خواري در زندگي و در معاشرت خواهد بود و نيز موجب از بين رفتن حيا و ناچيز شدن شخصيت خواهد گشت به طوري که هميشه احساس نياز و تنگ دستي نمايد و هرچه کمتر به مردم رو بيندازد و کمتر درخواست کمک نمايد بيشتر احساس خودکفايي و بي‌نيازي خواهد داشت. امام سجاد (َع) سعادت و خوشبختي انسان در حفظ و کنترل اعضاء و جوارح خود از هرگونه کار زشت و خلاف است. امام سجاد (َع) در ا دبستان پسرانه مبین ...ادامه مطلب

ما را در سایت دبستان پسرانه مبین دنبال می کنید

برچسب : جملات,بسیار,ارزشمند, نویسنده : 8mobin2807 بازدید : 17 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 16:29

من از آن روز معلم شده ام

سخت آشفته و غمگین بودم… به خودم می گفتم: بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم میگیرند درس ومشق خود را… باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم و نخندم اصلا تا بترسند از من و حسابی ببرند… خط کشی آوردم، درهوا چرخاندم… چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید ! اولی کامل بود، دومی بدخط بود بر سرش داد زدم… سومی می لرزید… خوب، گیر آوردم !!! صید در دام افتاد و به چنگ آمد زود… دفتر مشق حسن گم شده بود این طرف، آنطرف، نیمکتش را می گشت تو کجایی بچه؟؟؟ بله آقا، اینجا همچنان می لرزید… ” پاک تنبل شده ای بچه بد ” " به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند" ” ما نوشتیم آقا ” بازکن دستت را… خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم او تقلا می کرد چون نگاهش کردم ناله سختی کرد… گوشه ی صورت او قرمز شد هق هقی کردو سپس ساکت شد… همچنان می گریید… مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد زیر یک میز،کنار دیوار، دفتری پیدا کرد …… گفت : آقا ایناهاش، دفتر مشق حسن چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود غرق در شرم و خجالت گشتم جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود سرخی گونه او، به کبودی گ دبستان پسرانه مبین ...ادامه مطلب

ما را در سایت دبستان پسرانه مبین دنبال می کنید

برچسب : من از آن روز معلم شده ام,شعر من از آن روز معلم شده ام, نویسنده : 8mobin2807 بازدید : 19 تاريخ : چهارشنبه 1 دی 1395 ساعت: 3:45